تهران امروز : بد نیست ولی مثل نو آنقدر برو نیست
بد نیست ولی مثل نو آن قدر برو نیست
آن قدر برو نیست هر آن چیز که نو نیست
قبلا که پژو بود ولی بعد چهل سال
جوری شده ماشین من انگار پژو نیست
این تازه پژو بوده که محصول فرانسه ست
صد شکر که ماشین من امروز ریو نیست
حالا به ریو دست کم امید وفا هست
امید وفایی که دقیقا به رنو نیست
پیکان شده مرحوم، روا نیست بگوییم
پشت سر مرحوم، چطو هست و چطو نیست!
بهتر که ژیان مرد و شد از یاد فراموش
چیزی که نماینده ذوق من و تو نیست
با مشورت ما که نبستند درش را
منظور من از این همه ماشین که دوو نیست
در هر چه جلو باشد اگر کشور ایران
در صنعت ماشین سواری که جلو نیست
حالا تو بگو مملکت ما، نه... چنین نیست
حرفی که درست است در آن حق وتو نیست
هر ظاهر نزدیک به هم، نیست مشابه
آهو نه فقط باطنش از چسب اوهو نیست
مانند همین «مو» که خراسانی اصل است
این «مو» سر موییش در آن ریشه مو نیست
بردند، نگردید! کشو خالی خالیست
چون هر چه بگردید کسی توی کشو نیست
خالیست شکمها سر هر سفره که رفتیم
تا مرغ بیاید همه دیدند، پلو نیست
وقتی پلو آمد همه رفتند به سویش
دیدیم پس از لحظهای آن نیز، یهو نیست
با چاوز و ویکتور شده معلوم حدودش
هر کس که هوگو بود بلا شبهه هوگو نیست
در جمله مشخص شده باید چه بخوانیم
ساده ست «هُلو» را که بفهمیم «هِلو» نیست
در منطقه پیداست، علاجش لب تیغ است
بدخیم که شد غدّه نیازی به قشو نیست
این شعر صدایش همه جا خواهد پیچید
پس، با این ترتیب، نیازی به اکو نیست
سیاست روز : راپورت نمره یک "شورای بلدیه پایتخت"
از طهران خبرمی رسد که گویا جماعتی از اعضای شورای بلدیه توطئه نمودند و "میرزا مهدی خان چمران الممالک "را از اریکه قدرت به زیرکشیده و شخص دیگری را به جای ایشان برتخت نشانده اند تا زین پس این شخص بر رعیت حکمرانی کند.
از قرار مسموع قرار است ترتیبی اتخاذ نموده تا "باقرخان تونلچی خراسانی" را به شکلی مذبوحانه از "بلدیه" عزل نموده و وی را به بلاد غربت تبعید نمایند تا در تنهایی و خلوت به امرخطیر "قالی بافی" و ضمائم آن مشغول گردد.
فی الحال "میرزا مهدی خان چمران الممالک"و "باقرخان تونلچی خراسانی" قصد دارند نزد قاضی القضات تظلم نمایند که دست به ترکیبشان نزنند و رخصت دهند تا همچنان در طهران بمانند که برج ها راست کنند و تونل ها حفر نمایند و دور هم باشند.
مطابق راپورتهای رسیده نام "بلدیه " نیز از سر در ساختمان عظیم پایتخت برداشته و نام "نابلدیه " را برآن نقش کنند تا سگها بزنند و گربهها به رقص درآیند و...(این تکه از متن ناخواناست)-دیلماج
الله اعلم بالحقایق الامور
راپورت نمره دو :علی آباد کتول –مازندران
مطابق راپورتهای واصله یک فقره اتوبیس (به نظر می رسد صورت صحیح این کلمه "اتوبوس" باشد)- دیلماج، در مسیر بازگشت از طهران دچار حریق گردیده و تلفات بسیاری برجای نهاده است.
گویا در بین مسافران این اتوبوس تنی چند از وزیران سابق، مقامات و روسای کل به چشم می خورند که به فرموده رئیس الوزرا –"میرزا حسن خان کلید الدوله "- به ولایت و دهات خویش بازگردانده می شدند. (کذا در متن )
فلذا از سوی شخص "میرزا حسن خان کلید الدوله"و کاتب مخصوص وی "نهاوندالممالک"به رانندگان اتوبوس دستور اکید داده شده که منبعد پیش ازحرکت، یکان یکان سرنشینان را مورد بازرسی بدنی سخت قرار داده و از سوار کردن آن دسته از مسئولان سابق که برخی نقاط و مواضعشان حالت اشتعالزایی دارد، جدا خودداری نمایند.
مطابق این راپورت رانندگان این قبیل اتوبیسها که مدیران اتوبوسی را به زادگاه خویش باز میگردانند از پخش موسیقی های سوزناک نیز منع شده اند و فقط حق دارند آهنگ"ازبرت دامن کشان /رفتم ای نامهربان/از من آزرده دل /کی دگر بینی نشان/رفتم که رفتم "را از جعبه موسیقیایی اتوبیس خودپخش نمایند.
جام جم : آش و کاسه مرکزی
حتما آن حکایت قدیمی را شنیدهاید که مردی در رودخانهای پوستینی را دید که امواج آب داشت آن را با خودش میبرد. مرد به هوای گرفتن پوست یا پوستین، به رودخانه مواج پرید؛ اما به محض آنکه نزدیک پوست رسید و برای گرفتنش چنگ انداخت، متوجه شد که پوست نیست و یک خرس است. یعنی پوست یک خرس است که از دور، خود خرسش به چشم نمیآمده است.
مرد شروع کرد به داد و فریاد که: «آی...کمک....کمک!». مردم کنار رودخانه که متوجه قضیه نبودند، داد زدند که: «خب پوست رو ولش کن!» مرد در حالی که همچنان داشت جیغ و جار می کرد، گفت: «باباجان، من می خوام پوست رو ولش کنم، اون منو ول نمی کنه!»
حالا بلاتشبیه و بلانسبت، حکایت ماست. ما می خواهیم خبرهای بانک مرکزی را ول کنیم و کلاه خودمان را سفت بچسبیم که آب نبرد، اما ظاهرا این خود بانک مرکزی است که تنش می خارد. ما گفتیم که رئیس کل سابق بانک مرکزی، رفت و دیگر لازم نیست با ایشان احوالپرسی کنیم. ولیکن انگار قسمت نیست که احوال جناب آقای محمود بهمنی را نپرسیم.
خبر وارده: «رئیس سابق بانک مرکزی در میزگرد بانکداری اسلامی با انتقاد از انتخاب رئیس کل بانک مرکزی توسط رئیس جمهور و در پاسخ به ایرادهای وارده به استقلال نداشتن این بانک گفت: اگر رئیس فدرال رزرو را هم بیاورید، باز همین آش و همین کاسه است.» ایشان سپس افزودند: «خدا را شاکرم که توفیق داد بنده قطار بانک مرکزی را به خوبی هدایت کنم؛ البته از نظر خودم، و در ایستگاه آخر پیاده شوم.» ـ به نقل از جراید دارای مشکل ارز!
بسته پیشنهادی: ضمن ابراز خوشحالی از سلامت رئیس کل سابق بانک مرکزی که از هنگام برکنار شدنشان، دلمان برایشان تنگ شده بود و خدا را شاکریم که همچنان از اعتماد به نفس و روحیه بالایی برخوردارند؛ عرایض در حاشیه داریم که کماکان قالب پیشنهادی دارد:
1ـ تغییر بانک مرکزی: به عوض تغییر رئیس کل بانک مرکزی، این بار شاید می توانستیم رئیس بانک مرکزی را نگه داریم، بانک مرکزی را عوض کنیم. شاید جناب بهمنی، رضایت بیشتری می داشتند.
2ـ تعویض ادبیات: کاش تا آقای بهمنی، رئیس بانک بود، از همین عبارت «آش و کاسه» در سخنرانی های خود استفاده می کردند. تا جایی که یادم هست، تا همین چند وقت پیش که پشت میز ریاست بودند، مدام از حبابی بودن قیمت های به اوج رفته ارز و دلار و سکه سخن می گفتند و این که خوشبختانه «همه چی آرومه، من چقدر خوشحالم» و در ادامه نیز اظهار امیدواری که این حباب ها بزودی خواهد ترکید. و ما بالاخره نفهمیدیم کی و کجا ترکید که صداش به گوش ما نرسید؟ البته شاید هم مشکل از گوش ماست که برماست.
3ـ ارزیابی رانندگی: کاش آقای بهمنی می گذاشتند تا دیگرانی که درخصوص رانندگی انواع قطار هم تخصص دارند، راجع به نحوه و کیفیت رانندگی ایشان در قطار بانک مرکزی نظر می دادند که آن قضیه «مشک و عطار» جناب سعدی، روز روشن، خدای نکرده مصداق بارز پیدا نمی کرد. سهراب جدیدی هم پیدا نمی شد و نمی گفت: «من قطاری دیدم / بهمنی را می برد / و چه خالی می رفت / به چه حالی می رفت ...».
4ـ ریل شناسی: اگر برخی از رؤسای سازمان ها و نهادهای دولتی که این روزها دارند از کار برکنار می شوند؛ اگر در جایی دیگر به کار گمارده می شوند؛ حتماً پیش از آن که رانندگی قطار آنجا را به عهده بگیرند، یک دوره فشرده ریل شناسی هم بگذرانند. ممکن است رانندگی آنها حرف نداشته باشد، اما اگر ریل کج یا منحرف باشد، ممکن است قطار مزبور، سر از ترکستان دربیاورد.
کیهان: تصمیم
گفت: برخی از مدعیان اصلاحات با وجود آن همه جنایات و آدمکشیهای آمریکا هنوز هم در انتظار مذاکره و رابطه با آمریکا هستند!
گفتم: به قول سعدی؛
«بر سیه دل چه سود خواندن وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ»
گفت: یعنی از توطئه اخیر آمریکا در مصر که حسنی مبارک جنایتکار را آزاد کرده و رئیس جمهور منتخب مردم را زندانی کرده و اینهمه خون مردم بیگناه را بر زمین ریخته عبرت نمیگیرند؟ و یا از جنایت شرمآورش در سوریه و...
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو به دوستانش میگفت؛ دیروز در یک مجله آثار و عواقب خطرناکی درباره مصرف تریاک نوشته بود. یکی از دوستانش گفت؛ پس حتماً تصمیم گرفتهای که دیگر تریاک نکشی؟ و یارو گفت؛ این چه حرفیه؟! تصمیم گرفتهام که دیگر مجله نخوانم!
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفت وگوی اختصاصی تپش با سرپرست دادسرای اطفال و نوجوانان تهران:
بهروز عطایی در گفت و گو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با حجتالاسلام محمدزمان بزاز از پیشکسوتان دفاع مقدس در استان خوزستان